روژينروژين، تا این لحظه: 14 سال و 14 روز سن داره

روژین دختر کوچولوی مامان و بابا

وسطيا زير ميز

اینام یه جورایی بو ی خاطرات کودکیه مامانو می ده   وسطیا زیر میز وقتی ما می رفتیم مدرسه، از این صندلی تکیا و ... نبود که. یه سری نیمکت درب داغون بود، مال دوره تیرکمون شاه، جمعیتم زیاد، تو هر کلاس 50 نفر چپیدن، نیمکتای دو نفره روش 3 نفر، بعضی وقتا 4 نفرم نشستن. خوش شانسا کوتوله ها بودن، که همیشه میز اول می شستن، بد بخت بودی اگر قدت بلند بود، همیشه ته کلاس بودی. این برنامه مبصر چهار ساله کلاس(محب اهری معلم بود توش) رو نیگا می کردیم، کلاس تمیز... رو نیم کتا دو نفری نشستن، ای حسرت می خوردیم. به شخصه آرزوم بود بفهمم این کدوم مدرسه ست انقد خوشگله! از بحث دور نشیم، امتحان بود بدبخت بودیم. یه ورق امتحانی هایی بود 2 تومن میدادن،...
30 شهريور 1390

ياد ايام

دختركم کم کم هواکه سرد میشه , شهریورم تموم میشه ناخودآکاه یاد مدرسه دیونم می کنه. اون دلهره روزای اول مدرسه. روپوش سورمه ای اتو شده کیف مدرسه با دوسه تا دفتر 60 برگ و40 برگ جلدشده. جامدادیه دوطرف در اهن ربایی یه لیوان آب وااااااای خدای من . این چه حسیه که همیشه وهرسال اول ماه مهر دارم. حالا دیگه دخترم روزامو میشمارم تا برسم به روزای مدرسه رفتن شما. دلم لک زده باهم سروکله بزنیمو من بگم بنویس آّب بابا شمام تکرار کنی بابا آب داد اما یکمی دلگیرم آخه تموم کتابا تغییر کرده. نکنه نتونم توی درسات کمکت کنم. امروز یه نوشته قشنگ پیدا کردم .دلم گرفت. چقدر دنیای آدما تغییر کرده.نسلها.......  به مناسبت ورود به سال...
30 شهريور 1390

تصادف

ديشب ساعت 10 بود از معالي اباد داشتيم به سمت خونه حركت ميكرديم كه تو چراغ قرمز ديديم دو تا 206 كنار هم كه تو يكيش 3 تا دخترر و تو اون يكي دو تا پسر هستن دارن به هم شماره ميدن خلاصه چراغ سبز شد وما پشت سر اين دو تا ماشين گير كرده بوديم هر چي بابايي بوق ميزد كه برن نميرفتن خلاصه  توي چمران دوباره دو تا 206 اومدن تو لاين سبقت بابايي باز بوق ميزد كه برن نميرفتن بابايي عصباني شده ديگه ولي به روي خودش نياورد كه يه دفعه ديديم ماشبنمون ليز خورده و داريم چپ ميكنيم هر كاري ميكرد  بابايي نميتونست ماشين رو كنترل كنه سرعتمون به 120 رسده بود ترمز بريده بود به هيچ وجه نتونست  ماشين ماشين رو كنترل كنه تا اينكه زديم به همون 206 كه ...
18 شهريور 1390

مهارت

سلام دختري خودم علت تاخير ماماني اينه ماه رمضون امسال خيلي برا من وبابا امير سخت شده چون 18 ساعت روزه در كنار وروجكي مثل شما ما رو نابود كرده ولي خدا رو شكر گلكم كه دختر شيطوني مثل تو دارم عزيزكم اومدم از مهارتايي كه 16 ماهگيت ياد گرفتي بگم كلي شيرين و با نمك شدي اول اينكه فكر ميكني اسم همه ايا هست همه رو به اين اسم صدا ميكني دوم اينكه عاشق اب هستي مياي در حمام ميگي ابي زي با يعني اب بازي كلمه ها : اب دد به به ايا ابي زي با از شيرين كاريات رقصيدنت خيلي خيلي خوشكل ميرقصي كفشتو مياري ميگي دد غذا خوردنت كه كل زندگي رو كثيف ميكني لالايي گفتن عروسكت و خوابوندش رو پات     راستي اينو يادم رف...
7 شهريور 1390
1